خاطرات|شهید شالی، عاجزانه شهادت را از خدا خواست
به گزارش نوید شاهد همدان، "ناصر صابری" از دوستان و همرزمان شهید سعید شالی در خاطراتی از این شهید بزرگوار گفت: آشنایی من با شهید شالی در اردیبهشت ماه سال 1358 بود و سعادت آن را داشتم که با این شهید بزرگوار در تدارکات اولیه سپاه همدان همکار باشم.
چون ابتدای تشکیل سپاه بود همه کارهایی که به نیروهای تازه نفس داده می شد همه با میل و اشتیاق ماموریت ها را قبول می کردند. در یکی از روزهای همان سال به اتفاق شهید شالی و شهید "علی درویشی مروت" مسئولیت گرفتیم تا سه نفر از زندانیان را از دادگاه انقلاب اسلامی همدان به دادگاه اراک تحویل دهیم.
موقع نماز صبح به اراک رسیدیم. زندانیان تصمیم گرفتند که نماز بخوانند. به شهید شالی گفتم نماز را می خوانیم و سپس نگهبانی می دهیم تا آنها نیز نماز خود را بخوانند، ولی ایشان با اصرار زیاد ما را مجاب کردند که همه با هم نماز بخوانیم و مسئولیت فرار آنها را پذیرفت.
سپس همه در کنار خیابان با هم نماز صبح را خواندیم و این اصرار ایشان چیزی جز تقوای خالص نبود که همه را با خودش قیاس می کرد حتی ضد انقلاب های آن زمان را.
پس از چند سالی که ایشان را ندیده بودم در یکی از شب ها شهید را در ستاد ناحیه همدان ملاقات کردم و این توفیق را یافتم که ساعتی را با این اسوه تقوا و پرهیزکاری صحبت و درد دلی داشته باشم. ضمن مرور خاطرات و ساعات خوشی که با هم گذرانده بودیم درباره دوستانی که به شهادت رسیده بودند نیز صحبت کردیم و ایشان به شدت ناراحت بودند و می گفتند خدا هنوز من را نطلبیده است. زیرا همیشه از خدا شهادت را خواسته ام. در هنگام خداحافظی به من گفت من هم خواهم رفت و این آخرین دیدار من با ایشان بود.